هستی ساداتهستی سادات، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

فندوق کوچولوی مامان وبابا

سفر به مشهد ...

 سلام دختر خوشمزه ما سه شنبه 16 مهر صبح ساعت 6 به همراه مامان بزرگ و بابابزرگ و خاله بابایی و مامان بزرگ بابایی راه افتادیم به سمت مشهد و شما خیلیییییییییییی خانوم بودی و اصلااااا اذیت نکردی و همش به بابا بزرگ چسبیده بودی و من رااااحت بووودم شما تو این 4 روز لب به هییییییییییچی نمیزدی نمیدونم چرا اصلا غذا نمیخوردی فقط وفقط پسته میخوردی  ولی تا رسیدیم خونه دوباره خوب شدی و غذا میخوری خدارو شکر این اولین سفر مشهد شما بود خیییییلیییی بامزه و خوردنی شدی با این حرف زدنت صدات میکنیم هستی شما میگی نوووونم (یعنی جووونم) تا یه صدایی میاد میگی ترسیدم         ...
23 مهر 1392

19 ماهگیت مبارک عزیییییزم

سلام دختر عزیییییزم  عزیز دلم اینقدر این ایام داره زود میگذره که حتی فرصت ثبت خاطره ها رو هم کمتر دارم. اما سعی میکنم تا میتونم برای اینده ات اتفاقات مهم زندگیت رو ثبت کنم. چون من معتقدم که کمرنگترین جوهر ها از قوی ترین حافظه ها هم بهتر هستند. خیییلیییی خانوم شدی و خیلیییی مهربون یعنی روزی 10000 بار میایی مامانی و بغل میکنی و محکم بوسم میکنی و میگی هازیییی (یعنی نازی)  واااای که اون لحظه برام از بهترین لحظه هاست   نه تنها من بلکه تمام اعضای نزدیک خانواده رو هم یهویی میری میبوسی و نازی میکنی   این روزها گل سر سبد مجلس و دورهمی هامون شدی و همه رو میخندونی با اون رقص نااااازت و بوس بازیهات   خوب...
9 مهر 1392
1