سفر به مشهد ...
سلام دختر خوشمزه ما سه شنبه 16 مهر صبح ساعت 6 به همراه مامان بزرگ و بابابزرگ و خاله بابایی و مامان بزرگ بابایی راه افتادیم به سمت مشهد و شما خیلیییییییییییی خانوم بودی و اصلااااا اذیت نکردی و همش به بابا بزرگ چسبیده بودی و من رااااحت بووودم شما تو این 4 روز لب به هییییییییییچی نمیزدی نمیدونم چرا اصلا غذا نمیخوردی فقط وفقط پسته میخوردی ولی تا رسیدیم خونه دوباره خوب شدی و غذا میخوری خدارو شکر این اولین سفر مشهد شما بود خیییییلیییی بامزه و خوردنی شدی با این حرف زدنت صدات میکنیم هستی شما میگی نوووونم (یعنی جووونم) تا یه صدایی میاد میگی ترسیدم ...
نویسنده :
مامان هستی
16:05